چهارشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۲۴
یک روز به او گفتم با هم به شهر برویم تا برایت لباس بخرم. اما دیدم لباس برادر بزرگترش را پوشید و گفت من این لباس ها را خیلی دوست دارم...

شهید  توفیق اندرواژ

فرزند: محمد صالح

ولادت: ۵ ̷ ۲  ̷ ۱۳۴۵

محل ولادت: روستای بوره بان سنندج

شغل: سرباز وظیفه ارتش

تاریخ شهادت: ۸ ̷ ۹ ̷ ۱۳۶۵

محل شهادت: پاسگاه زید عراق

محل دفن: گلزار شهدای سنندج


توفیق فرزند صالح و عزیزه در روستای بوره بان سنندج چشم به جهان گشود. او از خانواده ای کشاورز بود که با کار و تلاش شبانه روزی مخارج زندگی خود را تامین می کردند. تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند و سپس به دلیل ضعف قوۀ مالی خانواده و نیاز به حضور او در مزرعه، ترک تحصیل نمود و در کنار سایر اعضای خانواده به کار سخت روستا روی آورد.

با رسیدن به سن خدمت نظام، خود را معرفی و به عنوان سرباز وظیفه نیروی زمینی ارتش، لشکر ۹۲ زرهی اهواز عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید. پس از انجام ماه ها خدمت صادقانه سرانجام در پاسگاه زید عراق  به کاروان شهدای هشت سال دفاع مقدس پیوست.

خيلي قانع بود. وقتی در روستا بودیم و توفیق به دنیا آمد پس از یک هفته خواستیم برای او اسم انتخاب کنیم. فامیل و همسایه ها را دعوت کردیم. پیش نماز مسجد روستا هم حضور داشت و پیشنهاد کرد نام توفیق را براو بگذاریم و همین کار را هم کردیم. توفیق پسر خوبی شد. به مدرسه که رفت تا کلاس چهارم درس خواند و دیگر به دلیل وضعیت و شرایط آن دوره ترک تحصیل کرد و همیشه در کنار خودمان بود و کار می کرد. از دورۀ نوجوانی به مسجد روستا رفت و آمد می کرد. اهل نماز و روزه بود. غیر از این ها توفیق خیلی قانع بود.

بی پولی و تنگدستی خانواده را درک می کرد. وقتی در سن نوجوانی بود. یک روز به او گفتم با هم به شهر برویم تا برایت لباس بخرم. اما دیدم لباس برادر بزرگترش را پوشید و گفت من این لباس ها را خیلی دوست دارم. و من دانستم این حرف ها را می زند تا ما برای او پولی خرج نکنیم و پول خرید لباس را به مصرف دیگری برسانیم.

از خاطرات آقای محمد صالح اندر واژ، پدر شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده