نسبت به شخصیت والا و جهانی حضرت امام راحل(ره) و نظام جمهوری اسلامی عشق می ورزید. به همین دلیل چند سال بعد برای دفاع از دین، آب و خاک میهن و نظام اسلامی در برابر دشمنان داخلی و خارجی، خود را برای خدمت نظام معرفی و به عنوان سرباز پاسدار سلاح بر دوش گرفت. ...
نويد شاهد كردستان:

شهید معظم فایق حاجی میرزایی

فایق حاجی میرزایی، مورخه یکم شهریور ماه سال یکهزارو سیصد وچهل و پنج در روستای حسن آباد سنندج پا به عرصۀ وجود نهاد. پدرو مادرش عبدالکریم و کبری نام داشتند و به کار کشاورزی ودامداری مشغول بودند. سال های کودکی اش را در فضای پاک و طبیعت بکر روستا گذراند و در سن تحصیل علم و دانش در دبستان ثبت نام گردید. دوران تحصیلات ابتدایی را با موفقیت طی نمود اما پس از آن به دلیل ضعف قوۀ مالی و نبودن امکانات ادامه تحصیل در روستای آن دوره، ترک تحصیل نمود و در کنار خانواده تن به کار پرمشقت روستا سپرد.

فایق دوازده ساله بود که انقلاب شکوهمند اسلامی در سال ۱۳۵۷به پیروزی رسید. وی نسبت به شخصیت والا و جهانی حضرت امام راحل(ره) و نظام جمهوری اسلامی عشق می ورزید. به همین دلیل چند سال بعد برای دفاع از دین، آب و خاک میهن و نظام اسلامی در برابر دشمنان داخلی و خارجی، خود را برای خدمت نظام معرفی و به عنوان سرباز پاسدار سلاح بر دوش گرفت.

پس از شرکت فعال در چندین عملیات نظامی بر علیه ضد انقلاب، سرانجام در تاریخ ۸ ̷ ۵ ̷۱۳۶۴ در روستای میانه سروآباد و در درگیری با ضد انقلابیون، هدف اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید فایق حاجی میرزایی، طی مراسمی با شکوه در گلزار شهدا بهشت محمدی سنندج در دل خاک مأوا گرفت.

راهی را که دوست داشتم

شهید فایق، جوانی فروتن و متواضع بود. محل خدمتش در روستای میانه سروآباد بود. ما با پدرمان به دیدنش رفتیم. غروب گفت من به پایگاه می روم و امشب بر نمی گردم، شما بمانید. صبح روز بعد فایق نیامد. پدرم خودش به پایگاه رفت. گفتند یکی از همرزمانش به شدت مریض شده و در بیمارستان بستری است و فایق قبول کرده به جایش نگهبانی بدهد. یک روز قبل از شهادت او تلفنی با تک تک ما حرف زد و رابطه اش با من بیشتر و صمیمی تر بود. چند توصیه در مورد خواندن نماز و حفظ حجاب و... به من کرد. گفت به آن ها چیزی نگو، اگر گاهی ناراحتت کرده ام حلالم کن و اگر شهید شدم، به مادرم بگو خودم به راهی که دوست داشتم رفتم و خیلی هم خوشحالم. حلالم کند. من گریه کردم و با اعتراض گفتم تو که خودت عزیز هستی، با این حرف ها می خواهی عزیز تر شوی؟ در هر صورت صبح روز بعد ضد انقلاب به پایگاه آن ها حمله می کند. گویا به برادرم قبلا الهام شده بود که به شهادت می رسد.

از خاطرات خانم شهلا حاجی میرزایی، خواهر شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده