حماسه سازان دولاب (خاطره)
دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۳۲
پدر با دیدن آسمان بلافاصله آماده شد، سلاحش را روی دوشش انداخت،قرآن را بوسید و سه مرتبه گفت: ای نگهدارنده ی انسان در همه ی حالات،زن و فرزندانم را به تو می سپارم....
نويد شاهد كردستان:

آسمانی به رنگ خون

همان بدو دوران کودکی، علاقه ی عجیبی به تماشای آسمان در شب داشتم، شب ها که پدر و مادرم می خوابیدند، دستانم را زیر چانه ام میگذاشتم و از پشت پنجره ی آبیرنگ اتاق، ساعت ها محو تماشای آسمان می شدم وبا ماه و ستاره های زیبا گفتگو می کردم . آن شب پدر تا دیر وقت در ماموریت بود، وقتی به منزل برگشت، پس از صرف شام خوابید، وقتی از خواب همه ی اعضای خانواده مطمئن شدم، مثل همیشه، برای دیدن آسمان زیبای خداوند به پشت پنجره رفتم، لازم است بگویم، منزل ما در خارج از روستا بود و تا مرکزیت روستا فاصله ی زیادی داشت. اما وقتی آسمان را به نظاره نشستم، برخلاف شب های دیگر، متوجه شدم، ستاره های قرمز رنگی روی آسمان روستا در حرکت هستند و پس از چند لحظه محو می شوند، خیلی ترسیدم، مادرم را از خواب بیدار کردم، زبانم بند آمده بود، مادر هم مات و مبهوت شده بود، او را به سمت پنجره هدایت کردم،مادر بادیدن ستاره های قرمز رنگ،که من بعدا فهمیدم تیرهای رسام بوده است وحشت سراسر وجودش را فراگرفت، خیلی ترسیده بود، چون در ماه آخر حاملگی هم قرار داشت، صدایش گرفته بود، رفت پدر را بیدار کرد، پدر با دیدن آسمان بلافاصله آماده شد، سلاحش را روی دوشش انداخت،قرآن را بوسید و سه مرتبه گفت: ای نگهدارنده ی انسان در همه ی حالات،زن و فرزندانم را به تو می سپارم. این کلام پدر سال هاست در گوشم طنین انداز است.

پدر به سرعت به سمت در خروجی به حرکت در آمد، مادرم مانع شد، گریه می کرد و اشک می ریخت و از پدر می خواست در منزل بماند، می گفت: ما را در این بیابان تنها نگذار. پدر اعتنایی به حرف های مادر نکرد، مادر گفت: تو تازه از ماموریت برگشته ای، خسته هستی نمی توانی کاری انجام دهی. پدر گفت: من وظیفه دارم به کمک همرزمانم بروم، اگر کاری هم از دستم بر نیاید،بودنم به آن ها روحیه می دهد.

پدر در آن تاریکی شب رفت و در تنهایی و غربت اسیر گروهی از پلید ترین انسان ها شد، آری او در پانصد متری منزل به اسارت دشمن در آمده بود و در همان لحظه تیر بارانش کرده بودند. دولاب ساعت ها در آتش کینه ی دین ستیزان سوخت و خون پاک بیست و هشت جوان سر افرازش بر زمین ریخته شد تا امروز امنیت و آرامش را به ما هدیه کنند. بیا یید پاسدار حرمت خون سرخشان باشیم.

( خانم لیلا محمد ویسی - فرزند شهید جعفر محمد ویسی)


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده