چرا قبل از به دنيا آمدن من؟
يکشنبه, ۰۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۵۵
پدر جان! هيچ وقت وجود تو را احساس نكردم و هميشه غبار يتيمي را بر چهره داشته‌ام اما بر همين يتيمي افتخار مي‌كنم.....

واگويه ي خانم خاطره جباري فرزند معلم شهيد علي جباري

تك درخت باغ آرزو


خوشا آنـان كه جانان مي‌شناسند      طـريق عشـق و ايمان مي‌شناسند

بسـي گـفتيم و گـفتند از شهيدان         شـهيدان را شـهيــدان مي‌شناسند

سلام بر پدر عزيزم، پدرم! تك ستاره‌ي قلب تاريكم! تك درخت باغ آرزويم! سلامم را بپذير.

 نويد شاهد كردستان:پ در جان! ديروز باز دلم هواي تو را كرده بود، عجيب دلم گرفته بود. حرف‌هاي زيادي در دل داشتم، گفتم قطره‌اي از آنها را برايت بنويسم. پدر جان! آن زمان كه چشم به دنيا گشودم شما از اين دنيا پر گشوده بودي. اما چرا قبل از به دنيا آمدن من؟ پدر جان! بعضي وقت‌ها مي‌گويم خوش به حال آنهايي كه حداقل چهره‌ي نوراني تو را به ياد دارند، حرف‌هاي تو را شنيده‌اند، با تو حرف زد‌ه‌اند و در يك كلام تو را ديده‌اند. من فقط دلم را به عكس‌هاي تو خوش كرده‌ام. پدر جان! وقتي بچه‌اي را مي‌بينم كه دست پدرش را گرفته و درخيابان راه مي‌رود، وقتي پدري را مي‌بينم كه فرزندش را بغل گرفته احساس كمبود مي‌كنم. اما وقتي رشادت‌هاي تو را از زبان همرزمان تو مي‌شنوم به خود مي‌بالم كه چنين پدري داشته‌ام. يك روز خانم معلم انشائي را به ما داد كه «چه فصلي را دوست داريد؟» هرچه فكر كردم ديدم همه فصل‌ها برايم تكراري است. پدر جان! عزيزم! بهار، تو نيستي كنار شكوفا‌ئي خانه عكس يادگاري بگيريم، تابستان تو نيستي كه كارنامه قبوليم را با لبخندي رضايت‌بخش امضاء كني و در عوض يك سال زحمت و درس‌ خواندن مرا به مسافرت ببري، پاييز تو نيستي كه در ياد گرفتن درس‌ها كمكم كني و در زمستان تو نيستي كه دست‌هاي سرمازده‌ام را در دست‌هاي مهربانت بگيري و بهار و تابستان و تكرار و تكرار... پدر جان! هيچ وقت وجود تو را احساس نكردم و هميشه غبار يتيمي را بر چهره داشته‌ام اما بر همين يتيمي افتخار مي‌كنم چون وقتي يتيمان امام حسين(ع) را به ياد مي‌آورم كه بي‌يار و ياور و تشنه‌لب در مقابل آن همه ظلم ايستادگي كردند زخم‌هاي دلم التيام مي‌يابد. پدر جان! شنيدم كه امام و انقلابش را خيلي دوست‌ داشتي و به جبهه و بسيج عشق مي‌ورزيدي. پدر جان! مگر نگفتي كه امام پدر شما و همه يتيمان است؟ مگر رهبر، اكنون جاي خالي امام را پر نكرده و بر ما پدر نيست؟ مي‌دانم كه اگر امروز اينجا بودي مي‌گفتي كه پايان جنگ پايان مبارزه نيست كه دشمن در سنگر كمين با اسلحه‌هاي تهاجم فرهنگي به ميدان آمده است. آري! آري! اي تماميت جهان اسلام امروز زبان پدر در كام من است و از گلوي من حرف مي‌زند، خطاب به همه مسئوليت كشور مي‌گويد: اي بازماندگان لشكر عشق! مبادا بيرق اسلام و جمهوري اسلامي بر زمين بيافتد و لاله‌زار ايران را غبار فراموشي بگيرد، مبادا غنيمت جنگ را به دست نا‌محرم بسپاريد و رهبر را تنها بگذاريد، ما كار حسيني كرديم و شما كاري زينبي كنيد، مبادا حقيقت را فداي مصلحت كنيد و با تنها گذاشتن ولي فقيه غبار يتيمي را بر چهره‌ي فرزندان شهدا بنشانيد كه فرداي قيامت دامنتان را خواهيم گرفت. ما درخت اسلام را با خون خود آبياري كرديم و به دست شما سپرديم تا از گزند حوادث در امانش بداريد و با ميوه‌ي پيروزيش كامتان را شيرين كنيد، دريغ است كه در سياه‌سار اين درخت خرم بياساييد و به ياد باغبانش نباشيد.

خاطره جباري فرزند شهيد علي جباري

از شهرستان قروه


واگويه ي خانم خاطره جباري فرزند معلم شهيد علي جباري


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده