از همان بدو تولد، آثار دیانت و صداقت بر ناصیه‌اش هویدا بود. عشق او به دین و عمل به دستور شرع مقدس اسلام در تمام وجودش موج می‏زد.

گذری بر زندگی سردار شهید عبدالله طرطوسی

به گزارش نوید شاهد کردستان؛ زندگی، ورق خوردن برگ‌هایی است که بدایت و نهایت آن مشخص است، اما آنچه در این فاصله نقش می‏بندد و به یادگار می‏ماند چگونه زیستن و چگونه مردن است. شهدا، خالق دو نوع زندگی هستند: یکی آمدن، حیات جاودان نزد دادار و دوم، چگونه زندگی کردن را به دیگران آموختن.
در اول فروردین سال ۱۳۲۹ در خانواده‌ای از خیل کوچ‌نشینان، کودکی به دنیا آمد که او را عبدالله نام نهادند، چند ماهی پیش از تولد عبدالله، پدرش وفات یافته بود. عبدالله بزرگ شد و از مراحل سخت زندگی با یتیمی، سربلند بیرون آمد. از همان بدو تولد، آثار دیانت و صداقت بر ناصیه‌اش هویدا بود. عشق او به دین و عمل به دستور شرع مقدس اسلام در تمام وجودش موج می‏زد.
مسجد، مسکن و مأوای او بود و پیوسته با علمای دین در ارتباط بود، درخصوص موضوع امر به معروف و نهی از منکر، حساسیّت بسیاری داشت و از اشاعه معروف لحظه‌ای کوتاهی نمی‏کرد، پیوسته جوانان را تشویق می‏کرد که در مساجد حضور پیدا کنند و توجه به مسائل مذهبی و عبادی را در رأس برنامه‌های خود قرار دهند، لحظه‌ای از کمک به محرومان غافل نبود، تلاش و تکاپوی او در زمینه مسایل دینی، از وی چهره‌ای سرشناس و مورداعتماد در بین مردم ساخته بود که مورد قبول خاص و عام بود.
هنگام اوج‌گیری مبارزات مردمی برای پیروزی انقلاب اسلامی، عبدالله گمشده خویش را در وجود رهبر و مقتدای فرزانه‌اش، امام راحل، پیدا کرد و در اطاعت امر ایشان، لحظه‌ای درنگ نکرد، در راهپیمایی‌ها و تظاهرات‌های مردم مسلمان مریوان، پیوسته حضور داشت تا اینکه کشتی انقلاب به ساحل نجات و فلاح و پیروزی رسید. آنگاه، برای حفاظت از دست‌آورد عظیم ملت ایران، خطر‌ها را به جان خرید؛ به همراه تعدادی از همفکرانش فرموده رهبر کبیر انقلاب را آویزه گوش کرد و مسجد را سنگر مبارزه با دشمنان انقلاب اسلامی قرار دادند؛ با راه‌اندازی کلاس‌های قرآن و احکام و عقاید، جمع زیادی از شیفتگان طریقت محمدی را به دور شمع وجود قرآن کریم جمع کردند و از همانجا هسته اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در مریوان پی‌ریزی کردند و با تلاش فراوان توانستند، سد مستحکمی در مقابل هجوم گسترده گروهک‌های محارب با انقلاب اسلامی ایجاد کنند.

من خواهم ایستاد.۱
گروه بسیار کوچکی بودیم، اما با یاری خداوند، همتی بسیار بزرگ و استوار داشتیم که در آن اوضاع بحرانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مریوان را تشکیل دادیم و فعالیت‌های مذهبی و قرآنی خود را گسترده‌تر کردیم. اولین شبی که سپاه تشکیل شد، با شهید طرطوسی نشستیم و درباره استراتژی سپاه و برنامه‌های آینده آن بحث کردیم، مسایل زیادی مطرح شد، اما آنچه بیش از همه برای او مهم بود موضوع حفظ و صیانت سپاه بود. شهید طرطوسی اطلاعات خوبی در زمینه مسایل سیاسی و نظامی داشت و فرماندهی سپاه نوپای مریوان را هم برعهده داشت، صحبت‌های ما تا ساعت ۶ صبح طول کشید، ماحصل کلام شهید این بود که من برای دفاع از اسلام، قرآن و انقلاب اسلامی سلاح برداشته‌ام و با خدای خود عهد و پیمان بسته‌ام که تا جان در بدن دارم به این مبارزه ادامه دهم.
ما باید کاملاً مواظب توطئه‌های دشمنان باشیم که ضربه نخوریم، ضربه خوردن سپاه در اینجا یعنی ضربه خوردن انقلاب اسلامی و با این سخنان همه همرزمان را تشجیع کرد تا در راهی که انتخاب کرده‌اند، کمترین شک را به خود راه ندهند.
شهید طرطوسی به خاطر شهامت، شجاعت، دیانت و پایگاه اجتماعی خاصی که داشت، قوت قلب بسیار خوبی برای همه ما بود، به خاطر ویژگی‌های ممتازی که داشت سران ضدانقلاب از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی سعی کردند او را جذب نمایند و یا حداقل از طرفداری و حمایت از انقلاب اسلامی منصرفش کنند، اما هیچ‌گاه پیشنهاد‌های آنان را نپذیرفت. یک شب قبل از شهادتش در سپاه با هم بودیم، تا صبح بیدار بود، صبح به من گفت برو منزل چند ساعتی استراحت کن! من هم از سپاه خارج شدم تا به منزل بروم، وقتی وارد خیابان شدم، دیدم افراد ضدانقلاب تجمع کرده‌اند و به طرف سپاه در حرکت هستند، فوراً برگشتم و موضوع را به اطلاع عبدالله طرطوسی رساندم، بلافاصله دستور داد تا همه برادران آماده شدند، قبل از شروع درگیری خطاب به همرزمانش گفت: برادران! من تصمیم خود را گرفته‌ام تا آخرین گلوله خواهم جنگید، همه یک صدا فریاد زدند: ما هم خواهیم جنگید.
اندکی بعد، صدای تیراندازی در فضای کوچک محوطه سپاه پیچید، افراد ضدانقلاب یک صدا فریاد می‏زدند ما فقط، (عه‌به حه‌بیب) (عبدالله طرطوسی) را می‏خواهیم، اما آن دلاور سرافراز، مردانه جنگید تا آن‌که در سنگر دفاع از شرافت و عزّت دینی خود، شربت گوارای شهادت نوشید.

دشمنان به شدت از عبدالله می‏ترسیدند.۲
شهید طرطوسی جوانی رشید بود و از نظر جسمی بسیار قوی بود و شکوه خاصی داشت، روزی اسلحه M ۱ در دست داشت و تجهیزات و فشنگ بسته بود و تنهایی از چهارراه اصلی شهر به طرف محله «دارسیران» حرکت می‌کرد، در مسیر عبور شهید، گروهک کومله مقری داشت، ظاهراً وقتی نگهبان از دور شهید طرطوسی را دیده بود به افراد حاضر در مقر اطلاع داده بود.
آن‌ها فکر کرده بودند که شهید طرطوسی برای خلع سلاح به مقرشان می‏رود، ترسیده بودند. قبل از اینکه شهید به مقابل مقر برسد، آنجا را تخلیه کرده و فرار نموده بودند. تمام کسانی که در آن روز در آن مسیر بودند، این ماجرا را خوب به یاد دارند، در آن زمان پیشمرگان «پارتی» عراق به فرماندهی «ملا عمر عراقی» در مریوان بودند و اتفاقاً، چون محل اسکانشان در جوار مقر کومله بود، این جریان را دیدند، با اینکه پارتی‌ها با منش و رفتار و عقیده شهید طرطوسی مخالف بودند ملا عمر، ایشان را به داخل مقر دعوت کرده بود و در آنجا به شهید طرطوسی گفته بود: «حیف است تو با این شهامت و صلابتی که داری، اسلحه M ۱ بر دوش بگیری، آنگاه یک اسلحه کلاش به او هدیه کرده بود.»

فرزندم مرده به دنیا آمد.۳
از هنگامی‏ که شهید طرطوسی سپاه را تشکیل داد دشمنی گروهک‌ها با او صد چندان شد، پیوسته توطئه می‏کردند که ایشان را به شهادت برسانند، اما نمی‏توانستند. من زمان وضع حملم رسیده بود و از شدت درد به خودم می‏ پیچیدم. خواستند مرا به بیمارستان انتقال دهند وقتی بیرون آمدیم متوجه شدیم که منزل ما بوسیله افراد ضدانقلاب محاصره شده است، اطرافیان تلاش بسیار کردند، اما نتواستند من را به بیمارستان ببرند. ساعت‌ها، درد و رنج را تحمل کردم عاقبت بچه دچار خفگی شد و مرده به دنیا آمد.

۱. به نقل از آقای سیدلطیف راستگو نژاد همرزم شهید.
۲. به نقل از آقای فایق درخشانی همرزم شهید.
۳. به نقل از خانم پروانه خدادادی همسر شهید.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده