ساده زندگي مي‌كرد و از تجملات دوري مي‌جست. كمتر حرف مي‌زد و بيشتر مي‌انديشيد در سلام كردن پيشي مي‌گرفت و حتي منتظر نمي‌شد كه كوچك‌ترها نيز به او سلام كنند.

شهيد محمدجمال صالحي

(1362-1340 ه.ش)

شهيد محمدجمال صالحي در سال 1340 در شهرستان بيجار زاده شد. در سال 1346 به مدرسه رفت. تا پايان سال دوم مقطع دبيرستان درس خواند. در سال 1354 مادر خود را از دست داد و در سال 1355 از نعمت پدر هم محروم شد. در سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان بيجار در‌آمد. بعد از آنكه آموزش‌هاي لازم را فراگرفت در آذر ماه سال 1359 همراه جمعي از برادران ديگر به جبهه‌ي سومار[1] اعزام شد. پس از بازگشت مدتي در سپاه بيجار ماند و در دي ماه 1360 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان سقز[2] انتقال يافت. با توجه به مهارت خاصي كه در كاربرد انواع سلاح‌هاي سبك و سنگين داشت مدتي مسئول آموزش سپاه سقز شد و سپس مسئوليت تخريب واحد عمليات آنجا را پذيرفت. مدتي به دادستاني انقلاب اسلامي شهرستان سنندج بازگشت و در اواخر سال 1361 مجدداً به سپاه سقز رفت. چند ماهي در ترابري كار مي‌كرد و بعد به واحد عمليات پيوست. به خاطر شايستگي و شجاعت سرشاري كه نشان داد به سمت فرمانده گردان جندالله سپاه سقز منصوب شد. در تاريخ 2/12/62 در جريان يك درگيري با نيروهاي ضدانقلاب در منطقه‌ي كس‌نزان[3] سقز از ناحيه‌ي صورت مورد اصابت گلوله قناسه قرار گرفت و به شهادت رسيد. مزار مطهر شهيد در گلزار شهداي شهرستان بيجار مي‌باشد.

سيري در خصوصيات شهيد:

شهيد محمدجمال صالحي چهره‌ي محزوني داشت؛ غمناكي چهره‌ي او از سال‌ها مصيبت و ديجوري حكايت مي‌كرد؛ مي‌شد تازيانه‌‌هاي درد هجران پدر و مادري مظلوم را در چهره‌ي او يافت. كمتر مي‌خنديد و بيشتر تبسم قابل تأمل را در صورت خود نمايان مي‌ساخت. ساده زندگي مي‌كرد و از تجملات دوري مي‌جست. كمتر حرف مي‌زد و بيشتر مي‌انديشيد در سلام كردن پيشي مي‌گرفت و حتي منتظر نمي‌شد كه كوچك‌ترها نيز به او سلام كنند. وقتي كه پدر و مادر او در قيد حيات بودند طوري رفتار مي‌كرد كه هيچ‌گاه آنها از او نرنجند و احساس نامهرباني نكنند؛ او دست پدر نابيناي خود را با مهرباني مي‌گرفت و هر جايي كه پدر اراده مي‌فرمود، مي‌برد؛ جمال بيشتر كارهاي پدر را انجام مي‌داد و از اين كار احساس راحتي و آرامش وجدان مي‌كرد. سخاوت و بخشندگي عجيبي داشت؛ بيشتر حقوقي را كه از سپاه مي‌گرفت به تهيدستان و محرومان مي‌داد يا صرف خيرات ديگري مي‌نمود. بيش از اندازه شجاع و نترس بود؛ سعي مي‌كرد كه در همه عمليات‌ها پيشتاز باشد؛ آنچنان غيور و شجاعانه به مصاف دشمن مي‌رفت كه مي‌پنداشتي ترس از كنار او رد نشده است. روحيه‌ي ايثار و مردانگي سرشاري داشت؛ در همان عملياتي كه منجر به شهادت او شد بي‌سيم‌چي گردان خود را كه تنها فرزند خانواده بوده است مجبور مي‌كند كه بي‌سيم را به داده و از محل درگيري خارج شود. بيش از اندازه متواضع و فروتن بود؛ او سمت‌هاي مهم را وسيله‌ي تكبر و خود‌برتربيني نمي‌دانست و در هر سمتي كه قرار مي‌گرفت متواضعانه و با خضوع تمام رفتار مي‌كرد. نيروها را دوست داشت و تا آخرين حد توان خود تلاش مي‌كرد تا از جان آنان مراقبت نمايد. خاموشي را بيهوده‌گويي ترجيح مي‌داد و زبان به غيبت كسي نمي‌گشود. در هنگام نبرد اعتماد به نفس عجيبي داشت؛ خود را نمي‌باخت و با اتقان و پايمردي به مبارزه مي‌پرداخت؛ به طوري كه همرزمان وي هيچ‌گاه احساس ترس و وحشت نمي‌كردند و از قرار گرفتن در كنار او لذت مي‌بردند. وقتي كه قاتل شهيد را دستگير مي‌كنند او نيز به شجاعت و مردانگي شهيد اعتراف مي‌نمايد و مي‌گويد بعد از آنكه من جمال را مورد هدف قرار دادم، دوستانم خواستند كه جنازه او را مثله[4] كنند اما من اين اجازه را به آنها ندادم و تنها دليل من براي اين كار آن بود كه من از شجاعت و دلاوري جمال خوشم مي‌آمد و راستش را بخواهيد نتوانستم اجازه بدهم كه آنها جنازه چنين انسان شجاعي را مثله بكنند. او هميشه در فكر شهادت بود و از اينكه از قافله دوستان شهيدش جامانده بود، متأثر مي‌شد و با تضرع و زاري از خداوند منان مسئلت مي‌كرد كه او را به همرزمان شهيدش برساند. او شهادت را عروسي خود مي‌دانست و آن را نهايت آمال و آرزوهايش به حساب مي‌آورد؛ بطوري كه چند ساعت قبل از شهادت خود يك دست لباس تازه‌ي سپاهي را از تداركات سپاه سقز مي‌گيرد و مي‌پوشد. وقتي يكي از دوستان شهيد، او را در لباس تازه مي‌بيند تعجب مي‌كند و از او علت را مي‌پرسد، جواب مي‌دهد كه امروز مي‌خواهم داماد بشوم.

آري آنها دامادهايي بودند كه با خون حنا بستند و در حجله‌هاي خاك به دامادي نشستند.



1- يكي از مناطق جنگي غرب كشور و يكي از بخش‌هاي شهرستان قصر شيرين كه در جريان جنگ تحميلي آماج حملات هوايي و زميني دشمن قرار گرفت و تا حد بسيار بالايي مخروب گرديد. اين منطقه به مدت چند سال در دست نيروهاي دشمن بوده است. هنوز هم تعداد بسيار زيادي از مردم اين منطقه به عنوان مهاجر در ساير مناطق كشور به سر مي‌برند و تعداد بسيار كمي از سكنه آن رجعت نموده‌اند.

2- در شمال غربي شهرستان سنندج واقع گرديده است. ريشه‌‌ي كلمه سقز، سكز مي‌باشد كه به سكاها نسبت داده شده و گفته مي‌شود سكز پايتخت سكاها بوده است كه در اثر حملات پياپي، محل آن چندين بار تغيير يافته است.

1- يكي از روستاهاي شهرستان سقز كه اخيراً چشمه‌اي نيز به صورت معجزه در آن به وجود آمده است.

1- گروهك‌هاي ضدانقلاب به دليل كينه و نفرت بسياري كه از نيروهاي سپاه و بسيج داشتند بعد از شهيد كردن آنها گوش، بيني، دست و ساير اعضاي آنها را مي‌بريدند و حتي چشم‌هاي آنها را از حدقه بيرون مي‌آوردند.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده