و اما زنجيره ديگري از فيلم هاي ابراهيم حاتمي كيا، كه با ارائه اجراهاي مختلف از يك سوژه در فيلم هاي مختلفي حضور مي يابد. در واقع، «ارتفاع پست»، همان «آژانس شيشه اي» است؛ حتا اسم هر دو فيلم از دو كلمه اي است كه با در برابر هم قرار گرفتن، پايان بندي فيلم را كامل مي كنند.


ارتفاع آغاز مي شود، اما در «آژانس شيشه اي» سقوط در درون ارتفاع رخ مي دهد و در«ارتفاع پست»، ارتفاع در درون سقوط، چنانكه در آژانس شيشه اي فيلم در محوطه بسته يك آژانس هواپيمايي رخ مي دهد كه همه شخصيت ها در حركت به قصد ارتفاع يافتن اشتراك دارند و نقطه اوج فيلم نيز در ارتفاع است كه با مرگ شخصيت محوري، پيام فيلم (سقوط) رو مي آيد، اما در ارتفاع پست همه شخصيت ها در فرودگاه پراكنده اند و به قصد ارتفاع كه باز نقطه مشترك آنهاست وارد هواپيما مي شوند، و پيام فيلم ميان صعود و سقوط، متكثر است. كل فيلم در ارتفاع مي گذرد و رسيدن هاي پست در دل ارتفاع گنجانده شده، چنانكه هر شخصيت با در شرايط بحراني قرار گرفتن چهره ديگري از خود را نشان مي دهد و در نهايت هواپيما از ارتفاع سقوط مي كند و بر ناكجاآبادي فرود مي آيد كه اين فرود همراه با تولد، اوج ارتفاع فيلم در پستي است و در واقع اين فيلم برعكس آژانس شيشه اي، بالا رونده است.
از عناصر كليدي اين دو فيلم:
1ـ سمبل 2ـ تناقض 3ـ طنز 4ـ مناظره
مي باشد كه چهار گوش اصلي فضاسازي
داستاني را شكل مي دهد. مهم ترين عنصر
داستاني مورد اهميت در فيلم، شخصيت
سازي مي باشد كه روايت فيلم را به دست مي گيرد. از خصيصه هاي بارز اين فيلم تكثير روايت به واسطه شخصيت پردازي است. هيچكدام از شخصيت ها صرفاً هاله اي گذرا نيستند و هر كدام از چهره ها به ترتيب وارد «مناظره» مي شوند و اينگونه است كه فيلم در چند بعد مختلف پيشروي مي كند. بنا به بررسي جداگانه هر كدام از شخصيت ها، فيلم هربار مي تواند يكبار روايت شود. و در واقع اين داستان متكثر به واسطه شخصيت هاي متكثر رخ مي دهد:
1. با تغيير زاويه ديد بر هر كدام از شخصيت ها روايت فيلم تغيير مي كند و در نتيجه هر بار يك روايت از فيلم به دست مي آيد.
2. هر كدام از شخصيت ها در موقعيت هاي مختلف تكثير مي شوند.
فيلم با زاويه ديد متمركز بر قاسم: داستان فيلم در موقعيتي قرار مي گيرد كه به شيوه تئاتر، هر كدام از شخصيتها جلو مي آيند و فضاي فيلم را به نفع خود مي سازند و سپس شخصيت بعدي مي آيد و شخصيت قبلي را كنار مي زند. در واقع، جدال ميان شخصيت ها يكي از تم هاي داستان است. يكي از خط هاي روايي فيلم مربوط به قاسم مي شود كه ديگر خطوط گاهي در امتداد آن حركت مي كنند و تأويلي از قشري دارد كه بنابر موقعيت نارضايتي دست به آشوب مي زنند و در واقع اين خط روايي، بررسي مسئله آشوب در جامعه است، كه بيننده احتمالي فيلم را در وهله اول از نگاه قاسم مي بيند.
زاويه نامتمركز محافظان: كه به دو قسمت تقسيم مي شود. دليل نامتمركز بودن آن اين است كه در هر موقعيت ممكن است واكنش هاي كاملاً متفاوتي ديده شود و خود به دليل ارتباط مستقيم با سياست، و نيز خط روايي محافظه كارانه اش تكثير مي يابد. چنانكه محافظ اول قشري و متعصب و يك بعدي است و محافظ دوم متكثر، چند خطي و تعيين كننده. در اين خط روايي به نظر مي رسد كه محافظ دوم ادامه چند بعدي محافظ اول است و در واقع محافظ اول سلول هاي رو به مرگ جامعه را به نمايش مي كشد، كه بيننده احتمالي يكبار هم فيلم را به روايت هر كدام از محافظان مي بيند.
زاويه ديد نيمه متمركز شاهين (پسر معلول) و فرزند دوم: صحنه آغازين فيلم با چهره شاهين و صداي مقطع و نامفهوم او آغاز مي شود. گويي فيلم از نطفه اي آسيب ديده آغاز مي شود و اين نطفه آسيب ديده به نطفه اي آسيب پذير مي رسد. يعني حركت چرخشي از پستي به ارتفاع. در واقع با اين خط روايي است كه يكي از جهات اصلي حركت فيلم شكل گرفته و مرگ و تولد در دل هم نطفه مي بندند. فيلم از مرگ به تولد، از نقص به كمال و از نيستي به هستي مي رسد. گاهي اين خط روايي با خط روايي قاسم تلاقي مي يابد و آن زماني است كه آشوب به خشونت كشيده مي شود، در اين لحظات بوسيله نرگس بر چهره نقصان و يادآوري مرگ پرده اي كشيده مي شود و اما گاهي چهره اين نقصان از وراي حجاب ها ديده مي شود كه اعتراض مي كند، مي ترسد، و با ناتواني خود توانايي ديگران را تحت تأثير قرار مي دهد. بدين معني كه ناتواني او نقطه قوت مي شود و توانايي ديگران را ضعيف مي كند. قاسم به خاطر شاهين سعي مي كند كمتر دست به خشونت بزند و همه ملاحظه احوال شاهين را مي كنند.
زاويه ديد متمركز نرگس: نرگس نقطه قوت و كمال فيلم است. آرامش در كنار آشوب حركت مي كند و هر كجا آشوب سركوب مي شود، آرامش نقش آشوب را به عهده مي گيرد و از دل اين عشق و آرامش و سكوت، استقلال با نشانه دست نوزاد زاده مي شود. آرامش نرگس به تنهايي و آشوب قاسم به تنهايي قادر به ايفاي نقش نيستند و نيمه دوم و كمال دهنده حركت قاسم، نرگس است كه وقتي در هواپيما هرج و مرج رخ مي دهد، حركت پايان دهنده بوسيله نرگس صورت مي گيرد كه در موقعيت بحران، آرامش از دل آرامش زاده مي شود و نرگس خود را تكثير مي كند.
زاويه ديد خلبان ها: خلبان ها هركدام با يك گونه روايت، فيلم را پيش مي برند. كابين خلباني نقش هدايت گري را بر عهده دارد كه در جريان اوضاع داخلي قرار ندارد و تنها حركت از مبدأ به مقصد براي او مهم است. اين كابين هدايتگر تحت تسلط اوضاع داخلي تعيين جهت مي كند و سرنوشت همه افراد در دست اين قوه راهبر قرار دارد، در عين اينكه سرنوشت هر فرد با همنشيني در كنار ديگران و با رفتارها و افكار خود آن شخص و در مجموع با موقعيت آني مربوط است.
چهره متكثر مسافران: هر كدام روايتي دارد كه ابوالفضل، حماقت حركت توده اي از مردم را نشان مي دهد درحاليكه فضل در نام او بايد نشاني از دانايي باشد، بي فضلي در رفتار و حركات و شل كردن گره كراوات و در رقص او ديده مي شود. مالك، روايت عده اي است كه بدون آگاهي و شعور جرياني را با تعصب پيش مي برند، اما از بطن جريان هيچ آگاهي ندارند. مادر نقش قشري سنتي را دارد كه از شكستن جريان حاكم به علت عادت و انس با آن ترس دارند و مايلند همه چيز طبق سنت پيش رود، حتا اگر بدبختي ثمره آن باشد. داستان فيلم از نگاه مادر، حركت به سوي تباهي و بي سرانجامي است. از نگاه يكي، روزنه اي به جهان ديگر و از نگاه ديگري دور شدن از آمال و آرزوهايي (نامزدش) كه در وطن به انتظارش است.
صحنه پاياني، اين تكثير شخصيت ها را به تكثير موقعيت ها تبديل مي كند و ناكجا آبادي كه هواپيما بر آن فرود آمده، از ديد هر كس چيزي است: كسي مي گويد فقط مي داند كه اينجا ايران نيست. ديگري مي گويد همينكه آمريكا نيست، خوب است. يكي مي گويد جنگل است و ديگري آن را كوير مي بيند، و در انتها نگاه نرگس ديده مي شود كه نمي دانيم به شيشه خونين هواپيما نگاه مي كند يا به پرواز كبوترهاي دريايي.
و بدين گونه هر يك از شخصيت هاي داستاني فيلم امكان پرورش و تكثير مركزيتي را دارند كه بيننده مي تواند هر بار فيلم را از نگاه يكي از شخصيت ها ببيند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده